پيام
سيدمحمدرضا فخري
92/8/29
كشتي نجات ما
مخالف با رفتنتون...و حذف وبتون
مهسا خانوم
دليل؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پروانگي
چرا جواب گو نيستيد پس! : دي
تبسم بهار ♥
چه جالب!
كيوان گيتي نژاد و
حلالي گر خيلي چزونديم حلال حلال به صافي باب الجواد بارون بسيجي چند مي خري گوش به نماز راز و نياز دل شکستن قول بي وعده ولي باشه حلال
كيوان گيتي نژاد و
من دوست دارم چون تو من حلالم کردي داري مي چزونيم باوفا اونکه حلاليت بطلبه از يک طلبه منم يا تو که خاکي را به مرام پاکان پاک سفارشش کردي اونم از جنس مدت دار که بيرون يخچال هم خراب شد بزني تو سر شرکت پاک وگرنه نيت شما خريد مدت دار از باب فساد دير مدت بود حتي مواد افزودني توش باشه مهم نيست زود خراب نشه اصلا چرا خراب مهنوش مي خريم که نوش مهر باشه
زندگي كارواني
I don,t no your language!please take english to me:|....valllllla
كيوان گيتي نژاد و
i love you akhavi as koga amadi o amadanat bahre che bood bass shidam salha motakefe boy dost as sare bande naf ta sar cane yar shodam tasvir dost toham boyeveshgh akhani key mirim on makane omomi ra ke ensha allah as sahed
زندگي كارواني
يا خدا!!!
||عليرضا خان||
کيوان م آرزوست : )
كيوان گيتي نژاد و
من اخوي تو رو ه قدر عالم که دروغ گفتم چون تو مي دوني دو نفر وجود دارن که حکم عشق عالم رو در من نا مقدار دارن ولي شما طلبه نه يک روحاني قابل به خود باليد از باب داشتن برادري اگر قابل بدانيد برام هستيد که يک دنيابرام عرضش داري ولي قابلم بدون و بدون غريبانه ترکم گفتي
كيوان گيتي نژاد و
من و دوباره تنها گذاشتيد من و با همه تنهاي تو اين دنيا رهام کرديد به من عشق داديد ازم عشقم که لاقل تو خيالم بود توهم گماشتيد من با شما هيچ دشمني نکردم ولي شما ازروم را هم ازن گرفتيد من سيدي داشتم که امروز خيلي هفته است که صبا هم ديگر با من غهر است من استادي داشتم که سايه ات او را از من گرفت تا مال فقط خودت با
كيوان گيتي نژاد و
باشد من که چيزي نخواستم ولي مرا به نيستي کشنديد ت بگم غلط کردم بعد بهم خنديديد ديگر نه سراغي و نه احوالي مرا اين بار در عالم واقع تنها گذاشتيد با مرام کشتي مراديگر کيواني نيست بي سيد علي کيان مرده يک روز بيا ببين
كيوان گيتي نژاد و
پس چرا به غولت وفا نمي کني خاکم نکردي بوي تعفنم شهر را پر کرده اون کيوان کشتيد شبي که همتون رفتيد و حداقل منفکرم را نابود نمي کرديد من شما رو دوست داشتم و دارم مي دوني که من يک بار بيعت بندم ديگر بيعتم اگر قاتل پدرم شوي بيعتم يکي ست من با تو عقد اخوت بستم چطور دلت امد اينگونه بشکنيم
كيوان گيتي نژاد و
من باتو قرار معشوق گذاشتم من به تو لقب نسيم سوار بر صباي مهدي جان تو شميم حيدر بر بال صبا اي نسيم باورم داشتي چرا ديگر عهد بر بستي به باد خشم مرا نهادي و درم را به روي باغ ي که تو به من نشان دادي يکباره بستي مردان را به مردي قبول دارم تو مرد بودي پس چرا توهم را از من گرفتي اگر قرار بودم تا عمر هست در خيابل
كيوان گيتي نژاد و
بميرم اگر قرار بود فکر کنم اون شبهاي که همه مرا ازمون مي دادن و ازمونشان را به مال دنيا بدل مي کردن من زجه مي خوردم در حد يک ادم ترقي کردم ولي طاقت نبود ادميت من ديدن گفتيد حيوانيت به نام کيوان نزديک تر و هم قافيه تر است ازمايش تمام است برو اينبار در ازمون ما ياد گرفتي حتي گنده تر از کپنت فکرم نکني حالا نمي کنم
كيوان گيتي نژاد و
البته خيال کنيد که من سيد علي هستيم به فدايش را ديگر در ذهن ندارم استادم حيدر را ندارم سيد مهدي حسيني ديگر دروغ بود نه اينها همه زنده اند اگر تو با من کاري نيست ولي من برادرت هستم در اين شما برادر کشي رسم ديرين است در اين حيدري برادر يکي يکي است
كيوان گيتي نژاد و
حال بگو اين موش ازمايشگاهي شما چه بدي کرده بود که عشق متوهمش را هم لايق نبود چقدر تلخکم که الان هم باز تمسخرم رسم ياران ديرينه است مولايم مي داند مرا تمسخر مي کنيد نکند به حيدر گفتيد اين در ازمون رئد شد مردانه من و تو مي دانيم هستيم را فدايش کردم خدا مي دان مولايم صباست شميم بهشتش بي شک نسيم تو نمي تواني راست نگوي تو سوار بر بال صباي
كيوان گيتي نژاد و
تو اواز زيباي بهار در پايز و خزان اين تنهاي رئوزگاري من فکر مي کردم سه نفر تو دنيا هستن که فهميدن من عاشقم ولي چرا بامن من که هستيم فدا کردم لاقل جلوي دوشمنانم کنفم نمي کرديد لاقل با يک تير خلاصم تنها يک کفن پوشيدن من را تحمل مي کردي تو حلالي حلال تر از هابيل نزد ادم حلال تر از حسن نزد علي و ابوالفضل نزد حسين من که قابل نيستم ولي تو
كيوان گيتي نژاد و
تا ابد برايم سيد مهدي حسيني پسر اقا مجتبايي من با تو خدا را لمس کردم عشق به سيد علي را دو سويه باور و حيدر را با تو صيانت کردم با مروت لاقل مولايم را از صد متري به من نشان بعد با يک تير خلاص مي کردي دشمن من دشمن اوست پس بدان با رسواي و ترد من من را نابود کردي ولي چگونه از خصم دشمني که به چشم مولايم که روحش خبر نداشت
كيوان گيتي نژاد و
اين شرط بندي را بستي بامروت لاقل به رسم مردي يک پيمانه به دور مي ريختي من بودم که تو را در ازمون عشق برنده اين شرط بندي کردم من حلالت مي کنتم به شرطي که مرا بکشي و همه دشمنانم بفهمند که در رسم ما برادر کشي نيست مگر زماني که برادر اينه خنده و تمسخر شود من شده ام کسي نيست به ريشم نخند من را بکش برادر تو را به علي بکش تو را به پنج تن بکش
كيوان گيتي نژاد و
تو را به پهلوي شکسته زهرا خلاصم کن من ديگر توهم را ترک کردم اگر فکر مي کني قدمي يا ناخونکي زدم رسم ديرين است در اين اين اين يک رسم است ولي طريقت نيست من به عشق اقام گفتم به اين توهم نه بپس فقط دردي را از پس درمان باند مي زنم ولي تو تمام کن اين داستان کثيف من را من خسته ام من ديگر تحمل اين خنده ها و متلک ها و تنهاي را از روزي که به من زندگي را
كيوان گيتي نژاد و
آشنا کرديد مي خواستم زندگي کنم مي خواستم مزه دوست را بچشم مي خواستم ثمر عمرم را لاقل به يک پا بوسي بچشم بامروت تو مي دانستي غربتم را چرا غربتکم را به مزه دنيا اشنا کردي من که مرده اي بودم که نفس مي کشيدم حال زنده کردي تا زجر اين مردم را يک تنه اينبازر زنده زنده بسوزم
كيوان گيتي نژاد و
من مرده بودم زنده نبودم من درد تنهاي بي مروتي و مسخره و ئديوانگي بي کسي و همه بديها را يک تنه با وجود يک دستم کشيدم اخ نگفتم نداشته را داشته پنداشتم و ترد شما را پيوند جار زدم تمسخر يار را لبيک و بي وفاي تو را هديه خدا ناميدم ولي سيد علي از من گرفتيد اين را نمي بخشم چون حيدر را از من گرفتيدنمي بخشم مکر مرا بکشيد تا حلالتان کنم
كيوان گيتي نژاد و
يک بار مردي خود را نسبت به من ثابت کن و مرا با يک سرب داغ که امشب در يک کاغذ مي نويسم دليلش را از رسواي و دنياي بدي نجاتم ده خسته ام اذيتم نکنيد از من خيال گرفتيد به چه قيمت با مروتا من که شما را کم نکردم من جهان ارا داشتم شيرودي همت کاظمي و چرا گفتيد بچه مثل همه فکرکن تو کجا اونا کجا ولي من بودم لايق اين را يقين دارم که من هستيم را در راه هستيم که تو داني من مي دهم و خواهم داد ولي طريقش اينبار اگ
كيوان گيتي نژاد و
تو نکني معين و مرا شهيد نکني به ان سوره حشر سوگند که برايت مي خوانم خونم را به حرامي که ر يختنش بر گردنم است خواهي ديد و غمش را که مي توانستي شهيدم کني و نکردي به دوش خواهي کشيد من ديگه کم اوردم من و ببخش خواسته سختي ولي ديگه هيچ راهي برام نمونده کمکم کن به من جاودانگي بخش راحتم کن برادر راحتم کن
سيدمحمدرضا فخري
يکي توضيح بده لطفا آقاي گيتي نژاد چي فرمودند :)
*«طلوع»*
آقاي گيتي نژاد اگه يه كم از *علائم نگارشي* استفاده بفرمايند، بنده حاضرم بگم چي فرمودند!
سيدمحمدرضا فخري
شک دارم علامت نگارشي هم مشکلي رو حل کنه :)
كيوان گيتي نژاد و
خدا رو شکر کلا شما با نانفهميده من رسم فهم نداريد که نافهميذه اينگونه شماتت مي کني واي به روزي که مي فهميدي دردم را که انگاه هر چه ترياک و تلخک بود نثار من خوشبخت مي کردي انکه ندانسته تو را چيزر زند دانسته با جوالدوز سهل است با شمشير يماني سر از تن خاهد زد بهتر بي علامت است
كيوان گيتي نژاد و
هرچند بي نگارش با نگارش با زبان من الحمد اله اشناي نداري و اين رحمت خدا در اموختن اين زبان به امثال من است و بيمه اش را هم ديديم پيش از انکه بميريم خدايا شکر زبان ما پيش از مرگ رمز گشاي نشد
سيدمحمدرضا فخري
ممنون، ولي آخرش درست نفهميدم چي شد :)
||عليرضا خان||
سيد الان اينکه واضح بود .. گفتند شما به درجه اي نرسيدي که زبانشونو متوجه بشي : ) .. آخرش هم خدارو شاکر بودند : )
سيدمحمدرضا فخري
آهان، ممنون :)
||عليرضا خان||
از دست منم که کلي دلخور شدن : (
زندگي كارواني
من الآن برم تو افق محو شم خوبه؟: |.الآن مخاطب جناب گيتي نژاد كي بودن دقيقا؟
كيوان گيتي نژاد و
man hame ra dost va as hich mogode sendehi dar in donya bekham baraye do se rosi ke dar in donya baqi hastkine va narahaati va khodayi nakarde bekhaham kheyr khahi shoma nesbat be khod ra astaqforelah man ra yeki bayad halal kone shoma hamaton halal shodeye khodayi bodeh va taabad be haqe pang tane alle abba baqi o saraf ras sayaton bar sare khanevadeh va yaranetan baqi ke man ham qabel bedon
سيدمحمدرضا فخري
فرمايشات فارسي شما رو متوجه نميشديم جناب گيتي نژاد، حالا که ديگه با حروف انگليسيه هم شده ... درسته گفتيد چون سطحمون پايينه متوجه حرفهاتون نميشيم ولي خب کمتر شما به ما سخت بگيريد جناب سطح پايين تر صحبت بفرماييد :)
كيوان گيتي نژاد و
من حرف دلم رو گفتم رمز ياب نمي خواهد ذره اي دلربا مي خواهد و اصولا هم اينگونه است حرفي که از دل برايد در دل نشيند و اگر نشست که خوب نشست دل شما تو باغ ما غيبه است و اصراري هم ندارم که بنشيند
كيوان گيتي نژاد و
هر که بر ظن خويش شد يار من شما بر ظن خود شد يار ما به ديده منت نوکرشم هستم هر جا متوجه نشده است به من بگه برايش توضيح دهم ولي قصدش درک باش نه نيش خند و ظن و گماني که تنها سر دراوردن محض باشه
كيوان گيتي نژاد و
ولي رفيق اينجا اينقدر خوش سخن و ارام و لطيف ديکته است که ايما و اشاره هاي درون مرز ما رو در خود محلل مي گردونه شما اگر بر ظني به دوستان عزيزمون اقتدا و برداشت کن و بگذار ما با مهملاتمون با مخاطب يک يا دو نفر خودمون راضيم
كيوان گيتي نژاد و
و اصلا دوست ندارم موجب ناراحتي و اذيت کسي بشم ولي چه کنم زبون و انشا من هم اينه همونطور که مال شما رو همه مي فهمند و دوست داري اينجوري بنويسي من هم اينجوري خوشم که مخاطبين من هم به قدر انگشتان دست ولي مستمع فقان و لبخند من باشند
كيوان گيتي نژاد و
به هر شکل من در خدمت شما در انجام طريقت شما در حد توان و سواد نگارشيم هستم و سعي مي کنم مثل خواست همه دوستان باشم ولي
سيدمحمدرضا فخري
ممنونم جناب گيتي نژاد، بنده خداي ناکرده قصد نيشخند نداشته و ندارم و هدفم از طرح ابهام، اين بود که گمان کردم شايد جنابعالي نسبت به مبهم بودن صحبتها توجه نداريد و اصلاح مي فرماييد. اگر ابهام تعمديست که حرفي نيست و صلاح مملکت خويش خسروان دانند. هر کسي مسئول اعمال و نوشته هاي خويش است و خود پاسخگو خواهد بود در همه جا. موفق باشيد.